شکل جمع:
moisturesرطوبت، نم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Moisture from the rain rotted the carpets.
رطوبت باران باعث پوسیدگی فرشها شد.
He squeezed the moisture out of the blanket.
او آب پتو را چلاند.
We haven't received enough moisture this year.
امسال به اندازهی کافی بارندگی نداشتهایم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «moisture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/moisture