با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Incrustation

ˌɪnkrəˈsteɪʃn̩ ˌɪnkrʌˈsteɪʃn̩ ˌɪnkrʌˈsteɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    ( incrustment ) پوسته، قشر، پوشش، اندود، نمای مرمر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد incrustation

  1. noun A decorative coating of contrasting material that is applied to a surface as an inlay or overlay
    Synonyms: encrustation
  2. noun A hard outer layer that covers something
    Synonyms: crust, encrustation

ارجاع به لغت incrustation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incrustation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incrustation

لغات نزدیک incrustation

پیشنهاد بهبود معانی