پوسته (یا پوستک) دارسازی، دلمهشدگی، رویهبندی، پوستهبندی
پوسته، پوستک، پوست، رویه، روکش (سفت)، پوشش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Encrustations of moss covered the pool's walls.
پوششی از خزه دیوارههای استخر را پوشانده بود.
لایهی مرصع، لایهی گوهرین
پزشکی دله، دلمه، پوست زخم (هرچیزی که بهصورت رویهی سفتی بسته شده باشد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «encrustation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/encrustation