شکل جمع:
leadershipsرهبری، راهنمایی، برتری، تصدی، سرکردگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was elected to the leadership of the party.
او به مقام رهبری حزب برگزیده شد.
under his wise leadership
تحت رهبریهای خردمندانهی او
The leadership of the party was entirely corrupt.
رهبران حزب همه فاسد بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «leadership» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leadership