با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pounce

paʊns paʊns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pounced
  • شکل سوم:

    pounced
  • سوم شخص مفرد:

    pounces
  • وجه وصفی حال:

    pouncing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
گرده نقاش، خاکه زغال، ضربت، مشت، پرتاب، استامپ، مهر، حمله با چنگال، یورش، عتاب، جهش، درحال حمله با پنجه، درحال خیز، درحال حمله با چنگال، با چنگال ربودن، مهر زدن به
- The eagle pounced on the rabbit.
- عقاب شیرجه رفت و خرگوش را در ربود.
- As soon as the telephone rings, Ali pounces on it.
- (مجازی) تا تلفن زنگ می‌زند علی می‌پرد و آن را برمی‌دارد.
- When I broke the cup, everyone in the house pounced on me.
- وقتی فنجان را شکستم، همه‌ی اهل خانه به من پریدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pounce

  1. noun, verb leap at; take by surprise
    Synonyms: ambush, attack, bound, dart, dash, dive, drop, fall upon, jump, snatch, spring, strike, surge, swoop, take unawares

ارجاع به لغت pounce

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pounce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pounce

لغات نزدیک pounce

پیشنهاد بهبود معانی