گذشتهی ساده:
pouncedشکل سوم:
pouncedسومشخص مفرد:
pouncesوجه وصفی حال:
pouncingگرده نقاش، خاکه زغال، ضربت، مشت، پرتاب، استامپ، مهر، حمله با چنگال، یورش، عتاب، جهش، درحال حمله با پنجه، درحال خیز، درحال حمله با چنگال، با چنگال ربودن، مهر زدن به
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The eagle pounced on the rabbit.
عقاب شیرجه رفت و خرگوش را در ربود.
As soon as the telephone rings, Ali pounces on it.
(مجازی) تا تلفن زنگ میزند علی میپرد و آن را برمیدارد.
When I broke the cup, everyone in the house pounced on me.
وقتی فنجان را شکستم، همهی اهل خانه به من پریدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pounce» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pounce