با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Kick Out

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    بیرون کردن، اخراج کردن
    • - He was kicked out of school.
    • - او از مدرسه اخراج شد.
    • - They kicked him out of the store.
    • - او را با اردنگی از فروشگاه بیرون انداختند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد kick out

  1. phrasal verb get rid of
    Synonyms: ax, boot, bounce, can, cashier, chase, chuck, discharge, dismiss, drop, eject, evict, expel, extrude, fire, oust, out, reject, remove, sack, throw out, toss out
    Antonyms: allow, hold, keep
  2. phrasal verb Stop, stall or disconnect suddenly

ارجاع به لغت kick out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kick out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kick-out

لغات نزدیک kick out

پیشنهاد بهبود معانی