فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Extrude

ɪkˈstruːd ɪkˈstruːd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

بیرون انداختن، تبعیدکردن، دفع کردن، بیرون آمدن، از قالب درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

to extrude toothpaste from a tube

با فشار خمیر دندان را از لوله خارج کردن

Worms extrude their fecal matter gradually.

کرم‌ها مواد سرگینی خود را کم‌کم دفع می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Lava was extruding from mountain fissures.

گدازه‌های آتشفشانی از شکاف‌های کوه به بیرون جهش می‌کرد.

an insect that was extruding its proboscis

حشره‌ای که خرطوم‌چه‌ی خود را بیرون داده بود

land masses extruding into the sea

توده‌هایی از خشکی که در دریا جلو رفته است

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extrude

  1. verb force out
    Synonyms:
    dismiss expel eject evict kick out throw out boot chase press squeeze thrust project

ارجاع به لغت extrude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extrude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/extrude

لغات نزدیک extrude

پیشنهاد بهبود معانی