فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Engraft

ɪnˈɡræft ɪnˈɡrɑːft

معنی

verb - transitive

پیوند زدن (مج) نشاندن، جادادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد engraft

  1. verb fix or set securely or deeply
    Synonyms:
    plant embed imbed implant
  1. verb cause to grow together parts from different plants
    Synonyms:
    graft ingraft

ارجاع به لغت engraft

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «engraft» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/engraft

لغات نزدیک engraft

پیشنهاد بهبود معانی