Injection

ɪnˈdʒekʃn ɪnˈdʒekʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    injections

معنی

noun C2
تزریق، اماله، تنقیه، داروی تزریق‌کردنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد injection

  1. noun introduction into bloodstream
    Synonyms: booster, dose, dram, enema, inoculation, needle, vaccine

ارجاع به لغت injection

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «injection» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/injection

لغات نزدیک injection

پیشنهاد بهبود معانی