گذشتهی ساده:
sniffedشکل سوم:
sniffedسومشخص مفرد:
sniffsوجه وصفی حال:
sniffingبو کشیدن، بو کردن، بوییدن، استنشاق کردن
Ahmad sniffs heroin.
احمد هروئین استنشاق میکند.
Even one sniff of this powder can kill a man.
حتی یک بار بوییدن این گرد میتواند انسان را بکشد.
Mina sniffed the vapor through her nose.
مینا بخور را از راه دماغش تو داد (بو کشید).
The dog sniffed at my shoes.
سگ کفشهایم را بو کرد.
بینی گرفتن، فینفین کردن، آب بینی را بالا کشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We all had colds and were sniffing and sneezing.
ما همه سرماخوردگی داشتیم و فینفین و عطسه میکردیم.
He had to sniff a few times to clear his stuffy nose.
مجبور شد چند بار بینی بگیرد تا گرفتگی بینیاش برطرف شود.
با تحقیر صحبت کردن، ناراحتی را نشان دادن، بد صحبت کردن
He sniffed at our proposal.
ناراحتیاش را به پیشنهاد ما نشان داد.
She sniffed at his fashion choices, insisting they were out of style.
او ناراحتیاش را از انتخابهای مد او نشان داد و اصرار داشت که آنها از مد افتادهاند.
فینفین
"it's a pity he too died" Roghieh said with a sniff.
رقیه فینفینکنان گفت: «حیف شد که او هم مرد».
A sudden sniff broke the silence in the room.
فینفین ناگهانی سکوت اتاق را شکست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sniff» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sniff