بهطور نفسنفسزنان
At five minutes to eight, he rushed breathlessly into the station.
در فاصلهی پنج دقیقه تا هشت، نفسنفسزنان با عجله وارد ایستگاه شد.
I ran breathlessly into the house.
بهطور نفسنفسزنان به داخل خانه دویدم.
با هیجان زیاد، به گونهای بسیار احساسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The trial was breathlessly reported by the national media.
رسانهی ملی این محاکمه را با هیجان زیاد گزارش کرد.
They waited breathlessly for the arrival of the Prince.
آنها بهطور بسیار احساسی و با هیجان زیاد منتظر آمدن شاهزاده بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «breathlessly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breathlessly