منگ، گیج، دارای سرگیجه
She'd had a couple of glasses of champagne and was starting to feel light-headed.
بعد از چند لیوان شامپاین، احساس منگی کرد.
If you skip breakfast, you may feel light-headed.
اگر صبحانه نخوری، ممکن است احساس گیجی بکنی.
دمدمی، سبکسر، سبکمغز، بیخیال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His sister is a bit light-headed.
خواهرش کمی دمدمی است.
She knew that people might think her light-headed.
او میدانست که مردم فکر خواهند کرد که او سبکمغز است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «light-headed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lightheaded