تند، بیپروا، عجول شدید، مستکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the giving of heady advice
دادن پند نسنجیده
a heady wine
شراب قوی
The perfume she uses is heady.
عطری که او میزند، آدم را پچول میکند.
heady triumphs
پیروزیهای سرمستکننده
a heady tempest
توفان سخت
the heady waters of the swollen river
آبهای خروشان رودخانهی طغیان کرده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heady» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heady