با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Heady

ˈhedi ˈhedi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective
    تند، بی‌پروا، عجول شدید، مست‌کننده
    • - the giving of heady advice
    • - دادن پند نسنجیده
    • - a heady wine
    • - شراب قوی
    • - The perfume she uses is heady.
    • - عطری که او می‌زند، آدم را پچول می‌کند.
    • - heady triumphs
    • - پیروزی‌های سرمست‌کننده
    • - a heady tempest
    • - توفان سخت
    • - the heady waters of the swollen river
    • - آب‌های خروشان رودخانه‌ی طغیان کرده
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد heady

  1. adjective thrilling, intoxicating
    Synonyms: exciting, exhilarating, inebriating, overwhelming, potent, powerful, provocative, spirituous, stimulating, strong
    Antonyms: dull, unenthused, unexcited

لغات هم‌خانواده heady

ارجاع به لغت heady

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «heady» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/heady

لغات نزدیک heady

پیشنهاد بهبود معانی