گذشتهی ساده:
overwhelmedشکل سوم:
overwhelmedسومشخص مفرد:
overwhelmsمقاومتناپذیر، نفسگیر، قاطع، طاقتفرسا
The smell of the flowers in the garden was overwhelming.
بوی گلهای باغچه مقاومتناپذیر بود.
She faced an overwhelming sense of sadness after the loss.
او پساز از دست دادن، با احساس غم و اندوه طاقتفرسایی مواجه شد.
شدید، زیاده از حد، بسیار، عظیم، زیاد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The amount of homework I had to complete in one night was overwhelming, causing me to stay up late.
حجم تکالیفی که باید در یک شب انجام میدادم زیاده از حد بود و باعث شد تا دیروقت بیدار بمانم.
The overwhelming odds made victory seem impossible.
شانس زیاد باعث شد که پیروزی غیرممکن به نظر برسد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overwhelming» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overwhelming