Disintegration

dɪsˌɪntɪˈgreɪʃn dɪsˌɪntɪˈgreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
از هم باشیدگی، تجزیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disintegration

  1. noun The condition of being decayed
    Synonyms: decomposition, dissolution, putrefaction, breakdown, demoralization, decay, decentralization, deterioration, putrescence, putridness, rot, rottenness, spoilage, fragmentation
  2. noun Total destruction
    Synonyms: annihilation, decay, radioactive-decay
  3. adjective
    Synonyms: disintegrable, disintegrative, putrefactive
  4. verb
    Synonyms: macerate, separate

ارجاع به لغت disintegration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disintegration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disintegration

لغات نزدیک disintegration

پیشنهاد بهبود معانی