با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Compulsive

kəmˈpʌlsɪv kəmˈpʌlsɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more compulsive
  • صفت عالی:

    most compulsive

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
اجباری، اضطراری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a compulsive gambler
- قمارباز بی‌اختیار
- a compulsive liar
- دروغگوی همیشگی، کذاب
- a compulsive novel
- رمان بسیار جالب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compulsive

  1. adjective driving, obsessive
    Synonyms: besetting, compelling, enthusiastic, irresistible, overwhelming, passionate, uncontrollable, urgent
    Antonyms: controlled, easy-going, free, independent

لغات هم‌خانواده compulsive

  • noun
    compulsion
  • adjective
    compulsive
  • verb - transitive
    compel
  • adverb
    compulsive

ارجاع به لغت compulsive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compulsive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compulsive

لغات نزدیک compulsive

پیشنهاد بهبود معانی