فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Middleman

ˈmɪdlmæn ˈmɪdlmæn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
دلال، واسطه، نفر وسط صف، آدم میانه‌رو، معتدل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد middleman

  1. noun intermediary
    Synonyms:
    agent representative mediator broker go-between intermediate connection intercessor interceder interagent intermediator distributor salesman fixer influence jobber wholesaler entrepreneur

ارجاع به لغت middleman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «middleman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/middleman

لغات نزدیک middleman

پیشنهاد بهبود معانی