امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Simulated

    ˈsɪmjəleɪtɪd ˈsɪmjəleɪtɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      simulates

    • وجه وصفی حال:

      simulating

    معنی

    adjective
    شبیه‌ساخته، تشبیه‌شده، ساختگی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد simulated

    1. adjective made to imitate something else
      Synonyms:
      fake false artificial imitation faux synthetic counterfeit sham phony manmade imitated pretend mock derivative assumed fictitious factitious
    1. verb reproduce someone's behavior or looks
      Synonyms:
      imitated copied duplicated reproduced mimicked simulated faked pretended feigned assumed affected disguised dissembled misrepresented fabricated invented concocted exaggerated acted counterfeit counterfeited mock fake copy aped shammed
    1. verb to take on or give a false appearance of
      Synonyms:
      faked pretended feigned assumed affected shammed counterfeited
    1. verb to behave affectedly or insincerely or take on a false or misleading appearance of
      Synonyms:
      faked acted pretended feigned posed dissembled shammed counterfeited
    1. verb to contrive and present as genuine
      Synonyms:
      faked feigned pretended counterfeited
    1. verb create a representation or model of
      Synonyms:
      modelled

    لغات هم‌خانواده simulated

    • adjective
      simulated

    ارجاع به لغت simulated

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «simulated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/simulated

    لغات نزدیک simulated

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی