commander, leader, chief, master, commandant, captain
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او با قاطعیت با فرمانده خود صحبت کرد.
He spoke to his commander in a confident manner.
فرمانده درخواست او را رد کرد.
The commander denied his request.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فرمانده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فرمانده