آخرین به‌روزرسانی:

سردار به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / sardaar /

ادبی warlord, commander, generalissimo, overlord, sirdar, sachem, chieftain, head honcho

فرمانده

سردار بی‌باکانه مقابل دشمن ایستاد.

The commander stood against the enemy audaciously.

سردار آشوب شهر را خواباند.

The commander quelled the disturbance in the city.

صفت
فونتیک فارسی / sardaar /

capped, lidded, covered, headed, having a lid or cover

سرپوش‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

سبدهای سردار

lidded baskets

وان سردار پلاستیکی

plastic lidded tub

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سردار

  1. مترادف:
    اسپهبد امیرالجیش باشلیق باشی پیشوا رئیس ژنرال سالار سپاهبد سرخیل سردسته سرور فرمانده
    متضاد:
    سرباز

ارجاع به لغت سردار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سردار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سردار

لغات نزدیک سردار

پیشنهاد بهبود معانی