فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Invert

ɪnˈvɜrːt ɪnˈvɜrːt ɪnˈvɜːt

گذشته‌ی ساده:

inverted

شکل سوم:

inverted

سوم‌شخص مفرد:

inverts

وجه وصفی حال:

inverting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

برگشتگی، برگردانی، بالعکس کردن، سوء‌تعبیر، انحراف، سخن واژگون، قلب عبارت، معکوس کردن نسبت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

If we invert ABC we will have CBA.

اگر ترتیب c b a را معکوس کنیم، a b c می‌شود.

She caught the insect by inverting her cup on it.

او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

inverted proportion

خلاف نسبت، عکس نسبت

invert sugar

شکر وارونه‌شده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد invert

  1. verb reverse; turn upside down
    Synonyms:
    turn change alter modify reverse flip overturn tip upset transpose convert revert backtrack renege upend turn over turn down capsize double back turn inside out flip-flop evert transplace turn the tables introvert

ارجاع به لغت invert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «invert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/invert

لغات نزدیک invert

پیشنهاد بهبود معانی