گذشتهی ساده:
invertedشکل سوم:
invertedسومشخص مفرد:
invertsوجه وصفی حال:
invertingبرگشتگی، برگردانی، بالعکس کردن، سوءتعبیر، انحراف، سخن واژگون، قلب عبارت، معکوس کردن نسبت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If we invert ABC we will have CBA.
اگر ترتیب c b a را معکوس کنیم، a b c میشود.
She caught the insect by inverting her cup on it.
او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.
inverted proportion
خلاف نسبت، عکس نسبت
invert sugar
شکر وارونهشده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «invert» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/invert