Mystery

ˈmɪstri ˈmɪstri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mysteries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
رمز، راز، سر، معما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Her death is still a mystery.
- مرگ او هنوز به‌صورت راز باقی مانده است.
- neither you nor I know the eternal mysteries
- اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
- the mystery of life
- راز حیات
- Her disappearance is a mystery to me.
- ناپدید‌شدن او برایم اسرارآمیز است.
- a mystery story
- داستان پر معما
- the Mithra mysteries of ancient Persia
- مراسم سری میترا‌پرستی در ایران باستان
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
صنعت، هنر، حرفه، پیشه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mystery

  1. noun puzzle, secret
    Synonyms: abstruseness, brainteaser, braintwister, charade, chiller, cliffhanger, closed book, conundrum, crux, cryptogram, difficulty, enigma, grabber, inscrutability, inscrutableness, mindboggler, mystification, occult, oracle, perplexity, poser, problem, puzzlement, question, rebus, riddle, rune, secrecy, sixty-four-thousand-dollar question, sphinx, stickler, stumper, subtlety, teaser, thriller, tough nut to crack, twister, whodunit, why
    Antonyms: known, understanding

ارجاع به لغت mystery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mystery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mystery

لغات نزدیک mystery

پیشنهاد بهبود معانی