Ado

əˈduː əˈduː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
( atdo =)مصدرحال فعل do to مثل ado have to به‌ معنی(کارداشتن) پرمشغله بودن، گرفتاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ado

  1. noun fuss
    Synonyms: bother, confusion, excitement, flurry, hubbub, to-do, travail, trouble, turmoil

Idioms

  • much ado about nothing

    هیاهوی بسیار برای هیچ

    سر‌و‌صدای زیادی درباره‌ی هیچ، جنجال بی‌سبب

  • without further ado

    بدون فوت وقت، بدون هیچ مقدمه‌ای، بی‌معطلی، بدون اتلاف وقت، مستقیم

ارجاع به لغت ado

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ado» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ado

لغات نزدیک ado

پیشنهاد بهبود معانی