Lubricate

ˈluːbrɪkeɪt ˈluːbrɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lubricated
  • شکل سوم:

    lubricated
  • سوم‌شخص مفرد:

    lubricates
  • وجه وصفی حال:

    lubricating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
روان‌سازنده، چرب کردن، لیز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
verb - transitive verb - intransitive
روغن زدن، روان کردن
- engine lubrication
- روغن‌کاری موتور
- I lubricated the wheels.
- به چرخ‌ها روغن زدم.
- One strong drink lubricated his tongue.
- یک مشروب قوی زبان او را باز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lubricate

  1. verb make slippery
    Synonyms: anoint, cream, grease, lard, lube, make, oil, oil the wheels, slick, smear, smooth, tallow, wax
    Antonyms: dry

ارجاع به لغت lubricate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lubricate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lubricate

لغات نزدیک lubricate

پیشنهاد بهبود معانی