فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Lubricate

ˈluːbrɪkeɪt ˈluːbrɪkeɪt

گذشته‌ی ساده:

lubricated

شکل سوم:

lubricated

سوم‌شخص مفرد:

lubricates

وجه وصفی حال:

lubricating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

روان‌سازنده، چرب کردن، لیز کردن

verb - intransitive verb - transitive

روغن زدن، روان کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

engine lubrication

روغن‌کاری موتور

I lubricated the wheels.

به چرخ‌ها روغن زدم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

One strong drink lubricated his tongue.

یک مشروب قوی زبان او را باز کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lubricate

  1. verb make slippery
    Synonyms:
    oil grease lube slick smooth smear anoint cream lard wax tallow make oil the wheels
    Antonyms:
    dry

ارجاع به لغت lubricate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lubricate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lubricate

لغات نزدیک lubricate

پیشنهاد بهبود معانی