Analyst

ˈænəlɪst ˈænl-ɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    analysts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
تحلیلگر، پژوهشگر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a news analyst
- تحلیلگر اخبار
- he was an analyst of players' strengths and weaknesses.
- او تحلیلگر نقاط قوت و ضعف بازیکنان بود.
noun countable
روانکاو
- my analyst felt that I was making good progress.
- روانکاوم احساس کرد در حال پیشرفت هستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد analyst

  1. noun person who examines and determines; psychoanalyst
    Synonyms: accountant, couch doctor, examiner, guru, head shrinker, inquisitor, investigator, number cruncher, psychiatrist, psychotherapist, questioner, shrink, therapist

لغات هم‌خانواده analyst

ارجاع به لغت analyst

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «analyst» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/analyst

لغات نزدیک analyst

پیشنهاد بهبود معانی