شکل جمع:
analystsتحلیلگر، پژوهشگر
a news analyst
تحلیلگر اخبار
he was an analyst of players' strengths and weaknesses.
او تحلیلگر نقاط قوت و ضعف بازیکنان بود.
روانکاو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
my analyst felt that I was making good progress.
روانکاوم احساس کرد در حال پیشرفت هستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «analyst» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/analyst