امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Analytic

ˌænəˈlɪtɪk ˌænəˈlɪtɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more analytic
  • صفت عالی:

    most analytic

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
تحلیلی، تجزیه‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
(شخص) تحلیل‌گر، دارای بینش تحلیلی
- Jahangir has an analytic mind.
- جهانگیر دارای بینش تحلیلی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد analytic

  1. adjective examining and determining
    Synonyms:
    cogent conclusive detailed diagnostic discrete dissecting explanatory expository inquiring inquisitive interpretive investigative judicious logical organized penetrating perceptive perspicuous precise problem-solving questioning ratiocinative rational reasonable scientific searching solid sound studious subtle systematic testing thorough valid well-grounded

ارجاع به لغت analytic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «analytic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/analytic

لغات نزدیک analytic

پیشنهاد بهبود معانی