امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Analytical

    ˌænlˈɪtɪkl ˌænlˈɪtɪkl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more analytical

    • صفت عالی:

      most analytical

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective C1
    تحلیلی، تجزیه‌ای، تحلیلگر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The professor praised her students for their strong analytical thinking abilities in solving complex equations.
    - استاد دانشجویانش را به خاطر توانایی تفکر تحلیلی‌شان در حل معادلات پیچیده تحسین کرد.
    - She possesses a sharp analytical mind.
    - او ذهنی فعال و تحلیلگر دارد.
    - analytical approach to problem-solving
    - رویکرد تجزیه‌ای نسبت به حل مسئله
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد analytical

    1. adjective examining
      Synonyms:
      detailed thorough analytic logical organized rational scientific inquiring questioning investigative searching diagnostic explanatory interpretive precise judicious valid sound solid testing studious cogent conclusive dissecting expository inquisitive penetrating perceptive ratiocinative reasonably discrete problem-solving perspicuous subtle systematic
      Antonyms:
      disorganized illogical chaotic unsystematic synthetical
    1. adjective examining and determining
      Synonyms:
      thorough detailed investigative inquiring questioning diagnostic logical rational reasonable scientific organized judicious precise valid sound solid explanatory interpretive searching penetrating studious cogent conclusive systematic problem-solving dissecting expository inquisitive perceptive perspicuous ratiocinative discrete subtle testing well-grounded

    لغات هم‌خانواده analytical

    • adjective
      analytical

    ارجاع به لغت analytical

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «analytical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/analytical

    لغات نزدیک analytical

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی