فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Commentator

ˈkɑːmənteɪtər ˈkɒmənteɪtə

شکل جمع:

commentators

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

مفسر، شرح‌دهنده، تأویل‌کننده، گزارنده، گزارشگر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Several commentators wrote about it.

چندین مفسر درباره‌ی آن نوشتند.

The sports commentator excitedly described the winning goal.

گزارشگر ورزشی باهیجان گل پیروزی را گزارش کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commentator

  1. noun reporter
    Synonyms:
    writer reporter correspondent announcer observer critic analyst reviewer interpreter expositor pundit annotator sportscaster

ارجاع به لغت commentator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commentator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commentator

لغات نزدیک commentator

پیشنهاد بهبود معانی