امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Criteria

kraɪˈtɪriə kraɪˈtɪəriə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural
معیارها، ضوابط، ملاک‌ها، شاخص‌ها، شروط، مولفه‌ها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The evaluation of the project will be based on a set of predetermined criteria.
- ارزیابی این پروژه بر اساس مجموعه‌ای از معیارهای ازپیش‌تعیین‌شده خواهد بود.
- The company's hiring criteria include relevant work experience and strong communication skills.
- شروط استخدام شرکت مشتمل‌ بر تجربه‌ی کاری مرتبط و مهارت‌های ارتباطی قوی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد criteria

  1. noun A basis for comparison; a reference point against which other things can be evaluated
    Synonyms:
    standards measures tests gauges norms benchmarks scales proofs touchstones rules yardsticks precedents patterns prototypes marks examples bases paradigms principles originals archetypes exemplars canons foundations
    Antonyms:
    fancies conjectures possibilities changes probabilities

ارجاع به لغت criteria

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «criteria» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/criteria

لغات نزدیک criteria

پیشنهاد بهبود معانی