حرفشنو، سربهراه، با ادب، مهربان، خوشخو، باگذشت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her complaisant nature made her popular among her peers.
روحیهی باگذشت او باعث محبوبیتش در بین همسالانش شد.
The complaisant student readily accepted all feedback from the teacher.
دانشآموز حرفشنو بهراحتی تمام بازخوردهای معلم را پذیرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «complaisant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complaisant