صفت تفضیلی:
more reluctantlyصفت عالی:
most reluctantlyبا اکراه، با بیرغبتی، با بیمیلی، از روی بیمیلی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dog reluctantly obeyed its owner's command to sit.
سگ با اکراه دستور صاحبش برای نشستن را اطاعت کرد.
He reluctantly admitted that he had made a mistake.
او با بیرغبتی اعتراف کرد که اشتباه کرده است.
I reluctantly accepted the job offer.
با بیمیلی پیشنهاد کار را پذیرفتم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reluctantly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reluctantly