با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Collaborate

kəˈlæbəreɪt kəˈlæbəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    collaborated
  • شکل سوم:

    collaborated
  • سوم‌شخص مفرد:

    collaborates
  • وجه وصفی حال:

    collaborating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C1
هم‌دستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- My father and I collaborated in the writing of several dictionaries.
- پدرم و من در نگارش چندین فرهنگ با هم همکاری کردیم.
- He used to collaborate with the occupying forces.
- او با نیروهای اشغالی هم‌دستی می‌کرد.
- Without collaboration this task will not be fulfilled.
- بدون همکاری این کار انجام‌پذیر نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد collaborate

  1. verb work together
    Synonyms: be in cahoots, coact, cofunction, collude, come together, concert, concur, conspire, cooperate, coproduce, do business with, get together, glue oneself to, go partners, hook on, hook up, interface, join forces, join together, join up with, participate, team up, throw in together, throw in with, tie in, work with
    Antonyms: disagree, divorce, part

ارجاع به لغت collaborate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «collaborate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/collaborate

لغات نزدیک collaborate

پیشنهاد بهبود معانی