با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Inmost

ˈɪnərmoʊst ˈɪnməʊst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    درونی، میانی، باطنی، (مجازاً) صمیمانه
    • - Her love has settled in the inmost recesses of my heart.
    • - عشق او در ژرف‌ترین زوایای قلبم جایگزین شده است.
    • - my inmost thoughts
    • - اندیشه‌های نهان من
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inmost

  1. adjective deep
    Synonyms: deepest, innermost, interior, inner
  2. adjective intimate
    Synonyms: innermost, private, personal, secret

ارجاع به لغت inmost

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inmost» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inmost

لغات نزدیک inmost

پیشنهاد بهبود معانی