درونی، میانی، باطنی، (مجازاً) صمیمانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her love has settled in the inmost recesses of my heart.
عشق او در ژرفترین زوایای قلبم جایگزین شده است.
my inmost thoughts
اندیشههای نهان من
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inmost» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inmost