فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Somebody

-bɑːdi / / -bədi ˈsʌmbɒdi / / -bədi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    somebodies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • pronoun A2
    یک کسی، کسی، یک شخص، شخصی
    • - Somebody wants you.
    • - یک کسی تو را می‌خواهد.
    • - somebody you know
    • - کسی که او را می‌شناسی
  • noun uncountable
    شخص مهم، آدم مهم
    • - He thinks he is somebody.
    • - فکر می‌کند آدم مهمی است.
    • - He has become somebody.
    • - او برای خودش کسی شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد somebody

  1. noun person of fame, importance
    Synonyms: celebrity, dignitary, heavyweight, household name, luminary, name, notable, one, personage, person of note, public figure, so-and-so, someone, some person, star, superstar, VIP, whoever
    Antonyms: nobody

ارجاع به لغت somebody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «somebody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/somebody

لغات نزدیک somebody

پیشنهاد بهبود معانی