صفت تفضیلی:
more descriptiveصفت عالی:
most descriptiveتوصیفی، تشریحی، توضیحی، وصفی، وصفکننده
The teacher praised the student's descriptive writing style.
معلم از سبک نوشتاری توصیفی دانشآموز تمجید کرد.
He provided a descriptive explanation of the complex topic.
او در مورد این موضوع پیچیده توضیحاتی تشریحی را ارائه کرد.
پزشکی جامعهشناسی زبانشناسی (وابسته به علومی که با تشریح و طبقهبندی سروکار دارند) حوزهی مطالعاتی توصیفی، حوزهی مطالعاتی تشریحی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The course on descriptive anatomy enhanced our understanding of organ systems.
دورهی کالبدشناسی توصیفی درک ما را از دستگاههای اندامی افزایش داد.
She studied descriptive linguistics to understand regional dialects better.
او برای درک بهتر گویشهای منطقهای زبانشناسی توصیفی را مطالعه کرد.
Descriptive sociology helps researchers understand societal patterns and behaviors.
جامعهشناسی توصیفی به محققان کمک میکند تا الگوها و رفتارهای اجتماعی را درک کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «descriptive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/descriptive