آخرین به‌روزرسانی:

Pictorial

pɪkˈtɔːriəl pɪkˈtɔːriəl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

تصویری، مصور، تصویرنما، مجسم‌سازنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a pictorial description

شرح از طریق تصویر، شرح مصور

a pictorial calendar

تقویم مصور

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the pictorial poetry of Robert Frost

اشعار تصویر مانند رابرت فراست

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pictorial

  1. adjective having the quality of a picture
    Synonyms:
    realistic vivid graphic lifelike picturesque striking scenic photographic
  1. adjective making use of pictures
    Synonyms:
    illustrative graphic photographic decorated adorned embellished pictographic hieroglyphic

لغات هم‌خانواده pictorial

ارجاع به لغت pictorial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pictorial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pictorial

لغات نزدیک pictorial

پیشنهاد بهبود معانی