فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Photographic

ˌfoʊt̬əˈɡræfɪk ˌfəʊtəˈɡræfɪk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

وابسته به عکاسی، عکسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

a photographic description of the trip

شرح مصور سفر

photographic realism in literature

واقع‌نمایی عکس‌مانند در ادبیات

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Good detectives have photographic memories.

کاراگاهان خوب دارای حافظه‌ی تصویری هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد photographic

  1. adjective exact, retentive in detail
    Synonyms:
    accurate detailed precise realistic lifelike faithful vivid minute graphic visual natural pictorial picturesque true-to-life filmic cinematic

لغات هم‌خانواده photographic

ارجاع به لغت photographic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «photographic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/photographic

لغات نزدیک photographic

پیشنهاد بهبود معانی