با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Composite

ˈkɑːmpəzɪt ˈkɒmpəzət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    composites
  • صفت تفضیلی:

    more composite
  • صفت عالی:

    most composite

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مخلوط، مختلط، همنهشت، همنهشته، ترکیب، آمیزه، هم نهاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a composite picture
- تصویر هم‌نهشته
noun countable
چیز مرکب
- a bicycle made of a light composite
- دوچرخه‌ی ساخته‌شده از یک آلیاژ (هم‌نهشته‌ی) سبک
- a composite of several styles
- ترکیبی از چند سبک گوناگون
noun countable
(سینما و تلویزیون) تصویر ترکیبی، تصویری مرکب از دو یا چند عنصر تصویری که جداگانه عکس برداری یا فیلم برداری شده باشند، تصویر ترکیبی که چهره ی مظنونین توسط توضیحات شاهدان طراحی میشود
- a composite sketch
- طرحی ترکیبی
verb - transitive
مرکب ساختن
- composited four soil samples.
- چهار نمونه خاک را ترکیب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد composite

  1. adjective combined, mixed
    Synonyms: blended, complex, compound, conglomerate, melded, synthesized
    Antonyms: homogeneous, simple, unblended, uncombined, uniform, unmixed
  2. noun combination, mixture
    Synonyms: amalgam, amalgamation, blend, combo, commixture, complex, compost, compound, conglomerate, fusion, immixture, intermixture, medley, mix, olio, pasteup, stew, synthesis, union

ارجاع به لغت composite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «composite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/composite

لغات نزدیک composite

پیشنهاد بهبود معانی