با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Expense

ɪkˈspens ɪkˈspens
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    expenses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
برآمد، هزینه، خرج، مخارج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- medical expenses
- هزینه‌های پزشکی
- We must cut down on our expenses.
- باید از هزینه‌های خود بکاهیم.
- travel expenses
- مخارج سفر
- the expense of spirit in a waste of shame
- (شکسپیر) به هدر دادن روح در باتلاقی از شرم
- A car can be a considerable expense.
- اتومبیل می‌تواند خیلی خرج داشته باشد.
- He was successful in business but it was done at the expense of his health.
- او در کاسبی موفق بود؛ ولی این موفقیت به قیمت سلامتی‌اش تمام شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
هدر دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expense

  1. noun cost, payment
    Synonyms: amount, assessment, bite, bottom line, budget, charge, consumption, debit, debt, decrement, deprivation, disbursement, duty, expenditure, forfeit, forfeiture, insurance, investment, liability, loan, loss, mortgage, obligation, outdo, outlay, out of pocket, output, overhead, payroll, price, price tag, rate, responsibility, risk, sacrifice, spending, sum, surcharge, tariff, toll, upkeep, use, value, worth

Collocations

لغات هم‌خانواده expense

ارجاع به لغت expense

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expense

لغات نزدیک expense

پیشنهاد بهبود معانی