شکل جمع:
expensesبرآمد، هزینه، خرج، مخارج
medical expenses
هزینههای پزشکی
We must cut down on our expenses.
باید از هزینههای خود بکاهیم.
travel expenses
مخارج سفر
the expense of spirit in a waste of shame
(شکسپیر) به هدر دادن روح در باتلاقی از شرم
A car can be a considerable expense.
اتومبیل میتواند خیلی خرج داشته باشد.
He was successful in business but it was done at the expense of his health.
او در کاسبی موفق بود؛ ولی این موفقیت به قیمت سلامتیاش تمام شد.
با هزینهی بسیار (یا کم)
به حساب، به هزینهی، به قیمت
بدون صرفهجویی در هزینه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «expense» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/expense