فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disbursement

dɪsˈbɜrːsmənt dɪsˈbɜːsmənt-ɜːr-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    پرداخت، خرج، هزینه
    • - The disbursement of the loan has been completed.
    • - اعطای وام انجام شده است.
    • - The government has made large disbursements for scientific research.
    • - دولت مبالغ هنگفتی صرف پژوهش‌های علمی کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disbursement

  1. noun payment
    Synonyms: cost, disposal, expenditure, expense, outgoing, outlay, spending
    Antonyms: deposit, hoard, savings

ارجاع به لغت disbursement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disbursement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disbursement

لغات نزدیک disbursement

پیشنهاد بهبود معانی