فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Outlay

ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    outlays

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    مبلغ سرمایه‌گذاری شده، خرج، بیرون گستردن، خرج کردن، هزینه، پرداخت
    • - an outlay of ten dollars for food
    • - مبلغ ده دلار بابت خوراک
    • - a great outlay of time and energy
    • - صرف وقت و انرژی زیاد
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد outlay

  1. noun expenses
    Synonyms: bite, bottom line, charge, cost, damage, disbursement, expenditure, expense, highway robbery, investment, price tag, score, setback, spending, tab, throw, tune
    Antonyms: income, pay

ارجاع به لغت outlay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outlay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outlay

لغات نزدیک outlay

پیشنهاد بهبود معانی