فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Outlay

ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ ˈaʊtleɪ

شکل جمع:

outlays

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

مبلغ سرمایه‌گذاری شده، خرج، بیرون گستردن، خرج کردن، هزینه، پرداخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

an outlay of ten dollars for food

مبلغ ده دلار بابت خوراک

a great outlay of time and energy

صرف وقت و انرژی زیاد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outlay

  1. noun expenses
    Synonyms:
    cost expense expenditure spending charge price tag disbursement investment tab bottom line damage score setback throw tune bite highway robbery
    Antonyms:
    income pay

ارجاع به لغت outlay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outlay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/outlay

لغات نزدیک outlay

پیشنهاد بهبود معانی