آیکن بنر

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! همه‌شون در فست‌دیکشنری مرتب شدن

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! گرامر زمان‌ها در Fastdic

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Relatable

rɪˈleɪt̬əbl rɪˈleɪtəbl

معنی relatable | جمله با relatable

adjective

قابل‌ ارتباط، وابسته، مرتبط، قابل‌ نسبت‌دادن، قابل‌ تطبیق

The rise in unemployment is relatable to changes in the global economy.

افزایش بیکاری مرتبط با تغییرات در اقتصاد جهانی است.

The decline in sales is relatable to the lack of effective marketing strategies.

کاهش فروش وابسته به نبود راهبردهای بازاریابی مؤثر است.

adjective

قابل‌ درک، همذات‌پندارانه، قابل‌ لمس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She tells stories in a relatable way that makes listeners feel connected.

او داستان‌ها را به شکلی قابل لمس روایت می‌کند که شنوندگان احساس نزدیکی می‌کنند.

The novel’s main character is relatable, which is why readers quickly sympathize with her.

شخصیت اصلی رمان قابل‌ درک است، به همین دلیل خوانندگان به‌سرعت با او همدردی می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت relatable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relatable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relatable

لغات نزدیک relatable

پیشنهاد بهبود معانی