گذشتهی ساده:
chimed inشکل سوم:
chimed inسومشخص مفرد:
chimes inوجه وصفی حال:
chiming inنظر دادن در میان صحبت دیگران، همراهی کردن در صحبت، وسط حرف کسی پریدن (معمولاً برای موافقت)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was explaining the project when my colleague chimed in to add some details.
درحال توضیح پروژه بودم که همکارم وسط حرفم پرید تا چند جزئیات اضافه کند.
Everyone chimed in to agree that the plan was a great idea.
همه همراه شدند و موافقت کردند که این طرح ایدهی بسیار خوبی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chime in» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chime in