فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Buffering

مصدر:

buffer

گذشته‌ی ساده:

buffered

شکل سوم:

buffered

سوم‌شخص مفرد:

buffers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

وجه وصفی حال فعل buffer

A strong support network plays an important role in buffering emotional pain.

شبکه‌ی حمایتی قوی در کاهش دردهای عاطفی نقش مهمی ایفا می‌کند.

The organization focused on buffering vulnerable communities from the impact of the pandemic.

این سازمان بر محافظت از جوامع آسیب‌پذیر در برابر تأثیرات همه‌گیری تمرکز داشت.

noun uncountable

کامپیوتر بافرینگ (فرایند ذخیره‌ی موقت داده‌ها در حافظه‌ی واسطه، به‌طوری‌که داده‌ها بتوانند با سرعت و نظم مناسب بین فرستنده و گیرنده منتقل شوند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The video kept buffering because of the slow internet connection.

ویدئو به‌خاطر سرعت پایین اینترنت مدام درحال بارگذاری بافرینگ بود.

Buffering helps smooth out differences in data flow between devices.

بافرینگ به هماهنگ‌سازی جریان داده بین دستگاه‌هایی با سرعت‌های متفاوت کمک می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت buffering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buffering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buffering

لغات نزدیک buffering

پیشنهاد بهبود معانی