وجه وصفی حال فعل buffer
A strong support network plays an important role in buffering emotional pain.
شبکهی حمایتی قوی در کاهش دردهای عاطفی نقش مهمی ایفا میکند.
The organization focused on buffering vulnerable communities from the impact of the pandemic.
این سازمان بر محافظت از جوامع آسیبپذیر در برابر تأثیرات همهگیری تمرکز داشت.
کامپیوتر بافرینگ (فرایند ذخیرهی موقت دادهها در حافظهی واسطه، بهطوریکه دادهها بتوانند با سرعت و نظم مناسب بین فرستنده و گیرنده منتقل شوند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The video kept buffering because of the slow internet connection.
ویدئو بهخاطر سرعت پایین اینترنت مدام درحال بارگذاری بافرینگ بود.
Buffering helps smooth out differences in data flow between devices.
بافرینگ به هماهنگسازی جریان داده بین دستگاههایی با سرعتهای متفاوت کمک میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buffering» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buffering