با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Buffer

ˈbʌfər ˈbʌfə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    buffers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    سپر، میان‌گیر (چیزی یا کسی که به محافظت از آسیب کمک می‌کند)
    • - The financial savings acted as a buffer during the unexpected budget crises.
    • - پس‌اندازهای مالی در طول بحران‌های غیرمنتظره‌ی بودجه به عنوان سپر عمل کرد.
    • - Emotional support from friends acts as a buffer when dealing with difficult situations.
    • - حمایت عاطفی دوستان در مواجهه با موقعیت‌های دشوار به عنوان سپر عمل می‌کند.
  • noun countable
    سپر (قطار)
    • - When necessary, additional buffers can be attached to the train for added protection.
    • - در صورت لزوم، سپرهای اضافی را می‌توان برای محافظت بیشتر به قطار متصل کرد.
    • - The railway company invested in high-quality buffers to enhance passenger safety.
    • - شرکت راه‌آهن روی ضربه‌گیرهای با کیفیت بالا برای افزایش ایمنی مسافران سرمایه‌گذاری کرد.
  • noun countable uncountable
    شیمی بافر (ماده‌ای که با خنثی کردن اسید و قلیای موجود در محلول موجب تثبیت یون هیدروژن متمرکز در آن می‌شود)
    • - The buffer is added to the solution to maintain its pH level.
    • - بافر به محلول اضافه می‌شود تا سطح pH آن حفظ شود.
    • - The addition of the buffer maintains the desired acidity of the solution.
    • - افزودن بافر اسیدیته‌ی مورد نظر محلول را حفظ می‌کند.
  • noun slang countable
    انگلیسی بریتانیایی قدیمی پیرمرد احمق، فسیل، خرفت
    • - The buffer hobbled down the street.
    • - پیرمرد احمق توی خیابون لنگ‌لنگان راه می‌رفت.
    • - The buffer entertained the children.
    • - خرفت بچه‌ها رو سرگرم کرد.
  • verb - transitive
    میان‌گیری کردن، محافظت کردن (در برابر آسیب)
    • - The device will buffer against shocks.
    • - این دستگاه در برابر ضربه میان‌گیری می‌کند.
    • - They used sandbags to buffer their home from flooding.
    • - آن‌ها از کیسه‌های شن برای محافظت از خانه‌ی خود در برابر سیل استفاده کردند.
  • verb - intransitive verb - transitive
    کامپیوتر در حافظه‌ی موقت ذخیره شدن، در حافظه‌ی موقت ذخیره کردن (داده)
    • - The messages are buffering in the chatroom.
    • - پیام‌ها در چت‌روم در حافظه‌ی موقت ذخیره می‌شوند.
    • - When downloading large files, the computer tends to buffer the data to prevent interruptions.
    • - هنگام دانلود فایل‌های با حجم زیاد، کامپیوتر تمایل دارد داده‌ها را در حافظه‌ی موقت ذخیره کند تا از وقفه جلوگیری شود.
  • noun countable
    کامپیوتر میان‌گیر، بافر (حافظه‌‏ای برای ذخیره‌‏سازی موقت داده‌‏ها که برای انتقال داده‌‏ها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار می‌رود)
    • - The buffer is designed to prevent data loss.
    • - بافر برای جلوگیری از از دست رفتن اطلاعات طراحی شده است.
    • - The buffer is used to temporarily store data before it is processed by the computer.
    • - از میان‌گیر برای ذخیره‌ی موقت داده‌ها پیش از پردازش توسط رایانه استفاده می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد buffer

  1. noun safeguard
    Synonyms: bulwark, bumper, cushion, defense, fender, intermediary, screen, shield, shock absorber

ارجاع به لغت buffer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buffer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buffer

لغات نزدیک buffer

پیشنهاد بهبود معانی