امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Buffer

ˈbʌfər ˈbʌfə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    buffers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سپر، میان‌گیر (چیزی یا کسی که به محافظت از آسیب کمک می‌کند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The financial savings acted as a buffer during the unexpected budget crises.
- پس‌اندازهای مالی در طول بحران‌های غیرمنتظره‌ی بودجه به عنوان سپر عمل کرد.
- Emotional support from friends acts as a buffer when dealing with difficult situations.
- حمایت عاطفی دوستان در مواجهه با موقعیت‌های دشوار به عنوان سپر عمل می‌کند.
noun countable
سپر (قطار)
- When necessary, additional buffers can be attached to the train for added protection.
- در صورت لزوم، سپرهای اضافی را می‌توان برای محافظت بیشتر به قطار متصل کرد.
- The railway company invested in high-quality buffers to enhance passenger safety.
- شرکت راه‌آهن روی ضربه‌گیرهای با کیفیت بالا برای افزایش ایمنی مسافران سرمایه‌گذاری کرد.
noun countable uncountable
شیمی بافر (ماده‌ای که با خنثی کردن اسید و قلیای موجود در محلول موجب تثبیت یون هیدروژن متمرکز در آن می‌شود) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده
- The buffer is added to the solution to maintain its pH level.
- بافر به محلول اضافه می‌شود تا سطح pH آن حفظ شود.
- The addition of the buffer maintains the desired acidity of the solution.
- افزودن بافر اسیدیته‌ی مورد نظر محلول را حفظ می‌کند.
noun slang countable
انگلیسی بریتانیایی قدیمی پیرمرد احمق، فسیل، خرفت
- The buffer hobbled down the street.
- پیرمرد احمق توی خیابون لنگ‌لنگان راه می‌رفت.
- The buffer entertained the children.
- خرفت بچه‌ها رو سرگرم کرد.
verb - transitive
میان‌گیری کردن، محافظت کردن (در برابر آسیب)
- The device will buffer against shocks.
- این دستگاه در برابر ضربه میان‌گیری می‌کند.
- They used sandbags to buffer their home from flooding.
- آن‌ها از کیسه‌های شن برای محافظت از خانه‌ی خود در برابر سیل استفاده کردند.
verb - intransitive verb - transitive
کامپیوتر در حافظه‌ی موقت ذخیره شدن، در حافظه‌ی موقت ذخیره کردن (داده) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- The messages are buffering in the chatroom.
- پیام‌ها در چت‌روم در حافظه‌ی موقت ذخیره می‌شوند.
- When downloading large files, the computer tends to buffer the data to prevent interruptions.
- هنگام دانلود فایل‌های با حجم زیاد، کامپیوتر تمایل دارد داده‌ها را در حافظه‌ی موقت ذخیره کند تا از وقفه جلوگیری شود.
noun countable
کامپیوتر میان‌گیر، بافر (حافظه‌‏ای برای ذخیره‌‏سازی موقت داده‌‏ها که برای انتقال داده‌‏ها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار می‌رود)
- The buffer is designed to prevent data loss.
- بافر برای جلوگیری از از دست رفتن اطلاعات طراحی شده است.
- The buffer is used to temporarily store data before it is processed by the computer.
- از میان‌گیر برای ذخیره‌ی موقت داده‌ها پیش از پردازش توسط رایانه استفاده می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buffer

  1. noun safeguard
    Synonyms:
    bulwark bumper cushion defense fender intermediary screen shield shock absorber

ارجاع به لغت buffer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buffer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buffer

لغات نزدیک buffer

پیشنهاد بهبود معانی