فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Buffer

ˈbʌfər ˈbʌfə

شکل جمع:

buffers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سپر، میان‌گیر (چیزی یا کسی که به محافظت از آسیب کمک می‌کند)

The financial savings acted as a buffer during the unexpected budget crises.

پس‌اندازهای مالی در طول بحران‌های غیرمنتظره‌ی بودجه به عنوان سپر عمل کرد.

Emotional support from friends acts as a buffer when dealing with difficult situations.

حمایت عاطفی دوستان در مواجهه با موقعیت‌های دشوار به عنوان سپر عمل می‌کند.

noun countable

سپر (قطار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

When necessary, additional buffers can be attached to the train for added protection.

در صورت لزوم، سپرهای اضافی را می‌توان برای محافظت بیشتر به قطار متصل کرد.

The railway company invested in high-quality buffers to enhance passenger safety.

شرکت راه‌آهن روی ضربه‌گیرهای با کیفیت بالا برای افزایش ایمنی مسافران سرمایه‌گذاری کرد.

noun countable uncountable

شیمی بافر (ماده‌ای که با خنثی کردن اسید و قلیای موجود در محلول موجب تثبیت یون هیدروژن متمرکز در آن می‌شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده

The buffer is added to the solution to maintain its pH level.

بافر به محلول اضافه می‌شود تا سطح pH آن حفظ شود.

The addition of the buffer maintains the desired acidity of the solution.

افزودن بافر اسیدیته‌ی مورد نظر محلول را حفظ می‌کند.

noun slang countable

انگلیسی بریتانیایی قدیمی پیرمرد احمق، فسیل، خرفت

The buffer hobbled down the street.

پیرمرد احمق توی خیابون لنگ‌لنگان راه می‌رفت.

The buffer entertained the children.

خرفت بچه‌ها رو سرگرم کرد.

verb - transitive

میان‌گیری کردن، محافظت کردن (در برابر آسیب)

The device will buffer against shocks.

این دستگاه در برابر ضربه میان‌گیری می‌کند.

They used sandbags to buffer their home from flooding.

آن‌ها از کیسه‌های شن برای محافظت از خانه‌ی خود در برابر سیل استفاده کردند.

verb - intransitive verb - transitive

کامپیوتر در حافظه‌ی موقت ذخیره شدن، در حافظه‌ی موقت ذخیره کردن (داده)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The messages are buffering in the chatroom.

پیام‌ها در چت‌روم در حافظه‌ی موقت ذخیره می‌شوند.

When downloading large files, the computer tends to buffer the data to prevent interruptions.

هنگام دانلود فایل‌های با حجم زیاد، کامپیوتر تمایل دارد داده‌ها را در حافظه‌ی موقت ذخیره کند تا از وقفه جلوگیری شود.

noun countable

کامپیوتر میان‌گیر، بافر (حافظه‌‏ای برای ذخیره‌‏سازی موقت داده‌‏ها که برای انتقال داده‌‏ها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار می‌رود)

The buffer is designed to prevent data loss.

بافر برای جلوگیری از از دست رفتن اطلاعات طراحی شده است.

The buffer is used to temporarily store data before it is processed by the computer.

از میان‌گیر برای ذخیره‌ی موقت داده‌ها پیش از پردازش توسط رایانه استفاده می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buffer

  1. noun safeguard
    Synonyms:
    shield defense screen bumper cushion fender safeguard shock absorber bulwark intermediary

ارجاع به لغت buffer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buffer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buffer

لغات نزدیک buffer

پیشنهاد بهبود معانی