با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Brunt

brʌnt brʌnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
ضربه، لطمه، بار، فشار
- The brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front.
- لبه‌ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.
- Our factory was exposed to the full brunt of foreign competition.
- رقابت (کارخانه‌های) خارجی کارخانه‌ی ما را به‌شدت تحت فشار گذاشته بود.
- American soldiers bore the brunt of the casualties in the Battle of the Bulge.
- سربازان امریکایی بخش عمده‌ی تلفات نبرد بالج را متحمل شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brunt

  1. noun bad end of a situation
    Synonyms: burden, force, full force, impact, pressure, shock, strain, stress, tension, thrust, violence

Idioms

  • bear (or take) the brunt of

    بخش عمده‌ی کار شاقی را به عهده داشتن، بیشتر بار چیزی را متحمل شدن

ارجاع به لغت brunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brunt

لغات نزدیک brunt

پیشنهاد بهبود معانی