فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Brunt

brʌnt brʌnt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

ضربه، لطمه، بار، فشار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front.

لبه‌ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.

Our factory was exposed to the full brunt of foreign competition.

رقابت (کارخانه‌های) خارجی کارخانه‌ی ما را به‌شدت تحت فشار گذاشته بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

American soldiers bore the brunt of the casualties in the Battle of the Bulge.

سربازان امریکایی بخش عمده‌ی تلفات نبرد بالج را متحمل شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brunt

  1. noun bad end of a situation
    Synonyms:
    pressure stress strain tension impact force full force thrust burden shock violence

Idioms

bear (or take) the brunt of

بخش عمده‌ی کار شاقی را به عهده داشتن، بیشتر بار چیزی را متحمل شدن

ارجاع به لغت brunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brunt

لغات نزدیک brunt

پیشنهاد بهبود معانی