با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Kickback

ˈkɪkbæk ˈkɪkbæk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
پس زدن (ماشین و غیره)، لگدزدن، بازپرداخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kickback

  1. noun bribe
    Synonyms: cut, gift, graft, money under the table, oil, payment, payoff, payola, percentage, recompense, reward, share

ارجاع به لغت kickback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kickback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kickback

لغات نزدیک kickback

پیشنهاد بهبود معانی