با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Kickback

ˈkɪkbæk ˈkɪkbæk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun adverb
    پس زدن (ماشین و غیره)، لگدزدن، بازپرداخت
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد kickback

  1. noun bribe
    Synonyms: cut, gift, graft, money under the table, oil, payment, payoff, payola, percentage, recompense, reward, share

ارجاع به لغت kickback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kickback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kickback

لغات نزدیک kickback

پیشنهاد بهبود معانی