آخرین به‌روزرسانی:

Kickback

ˈkɪkbæk ˈkɪkbæk

گذشته‌ی ساده:

kicked back

شکل سوم:

kicked back

سوم‌شخص مفرد:

kicks back

وجه وصفی حال:

kicking back

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

رشوه، باج، زیرمیزی

The politician was accused of accepting illegal kickbacks.

سیاست‌مدار به پذیرش رشوه‌ی غیرقانونی متهم شد.

The kickback helped fund their vacation plans for the summer.

این زیرمیزی به بودجه‌ی برنامه‌های تعطیلات آن‌ها برای تابستان کمک کرد.

noun countable

واکنش سخت، عکس‌العمل شدید، پس‌زنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The unexpected kickback from the gun startled the novice shooter.

پس‌زنی غیرمنتظره‌ی اسلحه، تیرانداز تازه‌کار را مبهوت کرد.

The politician faced a kickback from the public after the controversial decision.

سیاست‌مدار پس‌از این تصمیم بحث‌برانگیز با عکس‌العمل شدید عمومی از سوی مردم مواجه شد.

verb - intransitive

استراحت کردن

After a long week at work, I love to kickback on the couch with a good book.

بعداز هفته‌ای طولانی در محل کار، دوست دارم روی مبل با یک کتاب خوب استراحت کنم.

He prefers to kickback at the beach rather than go out to crowded events.

او ترجیح می‌دهد به‌جای رفتن به دورهمی‌های شلوغ، در ساحل استراحت کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kickback

  1. noun bribe
    Synonyms:
    payment gift reward money under the table graft payoff recompense share percentage cut oil

ارجاع به لغت kickback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kickback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kickback

لغات نزدیک kickback

پیشنهاد بهبود معانی