تقسیم کردن (به بخشهای کوچکتر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The architect plans to compartmentalize the office space into separate workstations for each employee.
معمار قصد دارد فضای اداری را به ایستگاههای کاری جداگانه برای هر کارمند تقسیم کند.
The teacher decided to compartment the classroom into different learning zones to cater to each student's needs.
معلم تصمیم گرفت کلاس درس را به زونهای مختلف یادگیری تقسیم کند تا نیازهای هر دانشآموز را برآورده کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compart