فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Compart

kəmˈpɑrt kəmˈpɑːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    تقسیم کردن (به بخش‌های کوچک‌تر)
    • - The architect plans to compartmentalize the office space into separate workstations for each employee.
    • - معمار قصد دارد فضای اداری را به ایستگاه‌های کاری جداگانه برای هر کارمند تقسیم کند.
    • - The teacher decided to compartment the classroom into different learning zones to cater to each student's needs.
    • - معلم تصمیم گرفت کلاس درس را به زون‌های مختلف یادگیری تقسیم کند تا نیازهای هر دانش‌آموز را برآورده کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت compart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compart

لغات نزدیک compart

پیشنهاد بهبود معانی