Compartmentalize

ˌkɑːmpɑːrtˈment̬laɪz ˌkɒmpɑːt-ˈmentl-aɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    (با دیواره یا تیغه کشیدن) به بخش‌های کوچکتر تقسیم کردن، اتاق اتاق کردن، کوپهبندی کردن، اتاقکدار کردن، محفظهدار کردن
    • - The large hall has been compartmentalized into several cubicles.
    • - تالار بزرگ را به چندین اتاقک تقسیم کرده‌اند.
  • verb - transitive
    (کتاب یا مطلب و غیره) فصل بندی کردن، بخش بندی کردن، تبدیل به اجزا کردن
    • - The compartmentalization of science into physics and chemistry, etc. is sometimes misleading.
    • - تقسیم‌بندی علم به فیزیک و شیمی و غیره گاهی گمراه‌کننده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compartmentalize

  1. verb Separate into isolated compartments or categories
    Synonyms: compartmentalise, cut up

ارجاع به لغت compartmentalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compartmentalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compartmentalize

لغات نزدیک compartmentalize

پیشنهاد بهبود معانی