Proportional

prəˈpɔːrʃnl prəˈpɔːʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more proportional
  • صفت عالی:

    most proportional

معنی و نمونه‌جمله‌ها

متناسب، به نسبت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a proportional immigration quota
- سهمیه‌ی نسبی مهاجرت
- pay proportional to work done
- دستمزد متناسب با کار انجام‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proportional

  1. adjective balanced, corresponding
    Synonyms: commensurable, commensurate, comparable, comparative, compatible, consistent, contingent, correlative, correspondent, corresponding, dependent, equal, equitable, equivalent, even, in proportion, just, reciprocal, relative, symmetrical, uniform
    Antonyms: disproportionate, imbalanced, irrelevant

لغات هم‌خانواده proportional

ارجاع به لغت proportional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proportional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proportional

لغات نزدیک proportional

پیشنهاد بهبود معانی